مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتربا همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیمقالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگارزخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولیبعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشتمن که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از
وقتی که
رفتی تلختربغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندیدهر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقمخون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
دلهای تنها؛ حامد عسکری من هنوز هستم...
ما را در سایت من هنوز هستم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fshokooh-zendegi5 بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:25